●
سلام مهربون ... بازم حرف من و تو باید توی خلوت باشه و نه توی بلاگ... یکی از دوستان زحمت یه شعری رو برای وبلاگ کشیدن که عینا منتقل می کنم... ولی نگفتند که از کی هست... فردا برات یه شعر دیگه میزنم :
مقــدور هسـت دردلی با شمـا کنـم
یا گاه نام کوچکتــان را صــدا کنـم
اصلا امیــد هسـت که با دستهایتان
این دستــهای غمــزده را آشنا کنـم
ساکت نشسته اید مرا سرزنش کنید
ساکت نشسته اید لب گـــریه وا کنـم
غمهای من اگرچه بزرگند لحظه ای
فرصت دهیـد تا هــمه را بر سلا کنـم
فرصت دهید تا پس ازآن روزهای تلخ
دنیای خوب تازه تری دست و پا کنم
از دور دوســت دارمتان وز روبـرو
اصلا نمی شــود که چنیـن ادعا کنــم
هی دلخــوشم که شبــی لای خوابهــا
یکبــــار نام کــوچکــتان را صدا کنــم
□ نوشته شده در ساعت 6:19 PM توسط baran