تصنیف باران                                               online
onLoad and onUnload Example

تصنیف باران

 
 

وبلاگ من

وبلاگ من

خانه

پست الکترونيک

  گپ با ترانه    


 
      دوستان       

 

آينه
نغمه
شاملو
ديوان اشعار
کلبه ي عاشيق

آرشيو

 

 

 

 

 

خداي را ناخداي من ، مسجد من کجاست...؟

Tuesday, May 18, 2004

مرگ آنگاه
پاتابه همي گشود که خروس سحرگهي

بانگي همه از بلور سر مي داد --

گوش به بانگ خروسان در سپردم

هـــم از لحظه ترد ميلاد خويــش.


مرگ آنگاه
پاتابه همي گشود که پوپک زرد خال

بي شانه نقره سر به صحرا مي نهاد --

به چشم، تاجي به خاک افگنده جستم

هــم از لحظه نگران ميلاد خــويش.


مرگ آنگاه
پاتابه همي گشود که کبک خرامان

خنده غفلت به دامنه سر مي داد --

به در کشيدن جام قهقه همت نهادم

هــم از لحظه گريان مبلاد خــويش.


مرگ آنگاه
پاتابه همي گشود که  درخت بهارپوش

رخت غبارآلوده به قامت مي آراست --

چشــم به راه خــزان تلخ نشســتم

هـــم از لحظه نوميد ميلاد خــويش.


مرگ آنگاه
پاتابه همي گشود که هزار سياه پوش

بر شاخسار خزاني ترانه بدرود ساز مي کرد --

با تخلص سرخ بامداد به پيان بردم

لحظه لحظه تلــخ انتظـار خــويش.


 




Sunday, May 02, 2004

آنکه دلداده شد به دلدارش
ننشيــند به قصــد آزارش
بــرود چـشم من به دنبالش
بــرود عشق من نگه دارش